محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

محمد مهدی بهترین هدیه خدا به ما

روزای آخر سال 92

1392/12/26 19:10
نویسنده : مامان شیما
549 بازدید
اشتراک گذاری

این روزای آخر سال خیلی درگیر بودیم و روزای بدی رو گذروندیم که از خدا میخوام دیگه هیچوقت تکرار نشه.

جمعه 9 اسفند خونه مامانی بودیم و شما هم مثل همیشه شاد و سرحال. کلی واسمون شیرین کاری کردی. ظهر نهارتو کامل خوردی و بعدش هم حسابی خرابکاری کردی طوریکه مجبور شدم ببرمت حموم(البته یه حموم مختصر بود). از حموم که اومدیم تو اتاق خوابیدیم و بعد از حدود 2ساعت شما بیدار شدی در حالیکه داغ بودی. بردمت تو حال و دست و صورتتو شستم آخه فکر کردم شاید چون اتاق گرم بوده شما هم داغ شدی. کم کم بقیه هم بیدار شدن. اما تو هنوز داغ بودی. حدود 2ساعت گذشت. رو پای مامانی دراز کشیده بودی که یهو تشنج کردی. مدتش کوتاه بود اما نمیدونی به ما چی گذشت. زنگ زدیم اورژانس و وقتی رسید شما تو بغل من بودی و گریه میکردی. اورژانس گفت چیزی نیست اما ما خواستیم که ببرنمون بیمارستان. رفتیم بیمارستان قائم و یه سری آزمایش خون و ادرار ازت گرفتن و بهت سرم قندی وصل کردن و یه مسکن و بعد هم تن شویه تا تبت اومد پایین. تو تمام این مدت اندازه تمام عمرم گریه کردم و غصه خوردم. الان که مینویسم بغض کردم و دلم نمیخواد یاد اون روزا بیفتم. خدا همه مریضا رو شفا بده و هیچ مادری شاهد مریضی فرزندش نباشه. خلاصه فردا صبح شما به بخش منتقل شدی و سرم رو هم ازت جدا کردن اما هنوز تب میکردی و غذا هم نمیخوردی. من فقط دو ساعت بعدازظهر میرفتم خونه و میخوابیدم. تمام مدت بالا سرت بیدار بودم. شب من و مامان عزیز بیمارستان بودیم و صبح هم مامانی و بابامحمود میومدن و مامان عزیز میرفت واسمون غذا آماده میکرد و ظهر میومد بیمارستان و عصر باهم میرفتیم خونه و سرشب دوباره برمیگشتیم بیمارستان و مامانی و بابامحمود هم میرفتن خونه. خلاصه واسه همه بچه هایی که تو اون اتاق بودن آنتیبیوتیک تجویز شده بود و حدود 7 یا 8 روز بود که اونجا بودن اما واسه شما هیچی تجویز نمیشد و جواب تمام آزمایشات هم منفی بود و تبت هم کمتر شده بود و فاصله بینشون هم خیلی بیشتر. تا اینکه روز دوشنبه 12 اسفند دکتر جعفری شما رو مرخص کرد و گفت فقط ویروسه. اصلا نگران نباشین پسرتون هیچ مشکلی نداره تا چند روز آینده هم از بدنش دفع میشه فقط اگر تب کرد استامینوفن یادتون نره. همین

 

پنج شنبه 15 اسفند شما رو بردیم پیش دکتر اعلمی و دکتر گفت بیخودی خودتون 3روز اذیت کردین. این که چیزیش نیست فقط ویروسه خلاصه از اونجا که اومدیم بیرون دیگه شما تب نکردی و هر روز بهتر و بهتر شدی. 

(جمعه 16 اسفند رفتیم حرم امام رضا(ع) و شما هم چیزی واسه گیر دادن پیدا نکردی و تصمیم گرفنی فرشا رو یه کم جابجا کنی!!!)

 

چهارشنبه 21اسفند با مامان عزیز رفتیم بهداشت و واکسن یک سالگیت رو زدیم. یه دونه واکسن بود که به دستت زدن و گفتن شاید بعد از یک هفته تا 10روز دیگه تب کنی. وزنت هم 10 و 300 و قدت 79.

اینقدر شیطون و شلوغ کار شدی که نمیذاری من هیچ کاری کنم.

هنوزم عاشق قندی و هر قندونی رو که هرجا ببینی میگی گن گن بعد منم با تاکید میگم نه شما هم بلافاصله همونجوری میگی نه.

کلی واست اسباب بازی میارم که بازی کنی و من یه کم به کارام برسم اما نهایت نیم ساعت بیشتر طول نمیکشه.

خیلی دوست داری راه بری اما میترسی و دلت میخواد دستت بگیریم و باهم راه بریم. خیلی هم دوست داری دستتو به یه جایی مثل میز بگیری و واستی. با این حساب من دیگه میز تمیز ندارم فوقش یک ساعتمتفکر کلا خونه فقط وقتی شما خواب هستی آروم و مرتبه و فقط کافیه 5دقیقه از بیدارشدنت بگذره، دیگه نمیشه تو خونه راه رفت!!!آخ

کلماتی که میگی: ماما، بابا، گل، گن(قند)، در، قاله(خاله)، گان گان(ماشین)، جیز، دی دی(سی دی)، ابا(عباس)، ام(عمو و عمه)

وقتی میپرسم کلاغه میگه؟ میگی گار گار    میپرسم ببعی میگه؟ میگی ب ب

 

هر چی رو که بخوای یا هرجا دوست داشته باشی بری با دست اشاره میکنی و ما هم باید سریع به حرفت گوش کنیم. بیشترین جاهایی که اشاره میکنی اتاقت و ماشن لباسشویی و تلویزیون واسه دیدن سی دی هست. عاشق سی دی های بیبی انیشتین هستی.

موهات حسابی بلند شده و نیاز به آرایشگاه داری.

یه مدت گلاب به روت به دستشویی گیر داده بودی و دوست داشتی بریم اونجا. نمیدونم چرا؟؟؟؟!!!!!تعجب

یک کار بدی هم که انجام میدی اینه که هر چیزی رو تو دهنت میکنی. واست فرقی نمیکنه چی باشه از اسباب بازیات گرفته تا دستمال کاغذی یا آشغالایی که والا چشم ما نمیبینه اما شما برشون میداری. جالب اینجاست که قبل از اینکه بذاری دهنت به ما هم نگاه میکنی! عاشقتم پسر فهمیده و قشنگم

جدیدا خیلی از نون خوشت اومده و دوست داری کوچولو کنیم و بدیم دستت و شما هم بذاری دهنت. کلا دوست داری خودت غذا بخوری. منم بعضی وقتا یه ذره پلو میریزم تو بشقاب و با یه قاشق میذارم جلوت اما شاید 2تا دونش بره دهنت بقیشون زیر دست و پای جنابعالی تلف میشن.

 محمدمهدی در حال خوردن کیک

 وقتی سی دیت تموم میشه دستتو به علامت نیست میچرخونی. یا وقتی کسی رو اسم میبریم که نیست بازم همین کارو میکنی.

از کارای جالب دیگت اینه که وقتی به نظر خودت یه کار بامزه انجام میدی بلند صدا و ادای خنده در میاری و میگی ه ه ه ه ه 

 

پسندها (1)

نظرات (0)